راز یک شبه به موفقیت رسیدن
ما دوست داریم تا در زندگی پیشرفت کنیم و به موفقیت دست یابیم، اما به خاطر ذات عجول بودن که در ما نهفته است، همیشه به دنبال روشی هستیم تا بتوانیم یک شبه راه صد ساله را طی کنیم؛ اما آیا این کار واقعا ممکن است؟
یک شبه ره صد ساله رفتن
اجازه بدهید در همین ابتدا بگویم که بله چنین کاری ممکن است، اما در میلیون ها نفر برای یک یا حداکثر ده نفر این اتفاق رخ می دهد که آن هم به خاطر شانسی است که به آنها روی می کند. در حقیقت چنین کاری بدون برنامه ریزی و تلاش ممکن نخواهد شد.
آهسته و پیوسته
از فضای شانس و اقبال که خارج شویم، رمز اصلی رسیدن به موفقیت در آهسته و پیوسته جلو رفتن است. اما چرا به این شکل؟ سوال خوبی است؛ برای پاسخ به آن از یک مثال فوق العاده زیبایی که تو کتاب اثر مرکب نوشته دارن هاردی خوندم استفاده می کنم:
سه دوست
سه دوست صمیمی را در نظر بگیرید که کنار هم بزرگ شده اند. در یک محله زندگی می کنند، حساست هایی شبیه هم دارند و درآمد سالانه شان در حدود ۵۰ هزار دلار است. هر سه ازدواج کرده اند، سلامتی و وزن طبیعی دارند و فقط کمی درباره (چاقی بعد از ازدواج) نگران هستند.
دوست اول، لری، همان کارهای همیشگی اش را انجام می دهد، خوشبخت است یا دست کم این طور فکر می کند، ولی بعضی وقت ها شکایت می کند که هیچ چیزی تغییر نمی کند.
دوست دوم، اسکات، بعضی تغییرات کوچک و به ظاهر بی اهمیت را شروع می کند. هر شب، ده صفحه از یک کتاب خوب را می خواند و هر روز در مسیر رفتن به محل کارش، ۳۰ دقیقه، یک فایل صوتی آموزشی یا الهام بخش را گوش می کند. اسکات می خواهد تغییراتی را در زندگی اش ایجاد کند، ولی نمی خواهد برای این کار، سرو صدای زیادی به پا کند.
این اواخر، مقاله ای در مجله موفقیت خوانده و از آن مقاله ایده ای گرفته است و می خواهد آن را در زندگی اش به کار بندد. قصد دارد ۱۲۵ کالری را از برنامه غذایی روزانه اش حذف کند. البته این موضوع بزرگی نیست. این کار را با یک فنجان برشتوک کمتر، یا استفاده از یک بطری آب گازدار به جای یک لیوان لیموناد یا استفاده از سس خردل به جای سس مایونز برای ساندویچ هایش امکان پذیر است.
کارهایی که همه شان شدنی هستند. علاوه بر این، او به اندازه تقریبا دوهزار گام اضافی (کمتر از یک مایل) پیاده روی را به برنامه روزنه اش اضافه کرد. این ها فعالیت هایی جدی نیستند که نیاز به شجاعت یا تلاش زیادی داشته باشند. کارهایی هستند که هر کسی می تواند انجام دهد. او می داند با این که این کارها ساده هستند، ولی ممکن است به آسانی وسوسه شود که از انجام شان صرف نظر کند.
دوست سوم، براد، چند انتخاب بد انجام داده، تازگی یک تلویزیون جدید با صفحه نمایش بزرگ خریده و بنابراین وقت بیشتری را به تماشای برنامه ای می گذراند که به آن علاقه دارد. او دستور العمل هایی را که در شبکه آشپزی دیده است، امتحان می کند، لازانیا و انواع دسرها از غذاهایی هستند که علاقه دارد. در ضمن، یک میز نوشیدنی های الکلی در اتاق پذیرایی اش قرار داده و هفته ای یک نوشیدنی الکلی را به برنامه غذایی اش اضافه می کند. این ها چیزهای خیلی زیادی نیستند. براد فقط می خواهد کمی بیشتر، لذت ببرد.
در آخر ماه پنجم، هیچ تفاوت مشهود و محسوسی بین لری، اسکات و براد وجود ندارد، اسکات هر شب کمی کتاب می خواند و هر روز در مسیر رفتن به محل کارش به فایل های صوتی گوش می دهد. برد از زندگی اش لذت می برد و کار کمتری انجام می دهد. لری هم همان کار همیشگی را می کند. هر چند هر کدام الگوهای رفتاری خودشان را دارند، ولی پنج ماه به اندازه کافی طولانی نیست که هر گونه افت یا بهبود واقعی در وضعیت و موقعیت شان ایجاد کند.
در واقع، اگر وزن این سه نفر را روی یک نمودار رسم می کردیم، با خطای گرد کردن صفر مواجه می شدیم، یعنی هر سه کاملا هم اندازه و هم وزن به نظر می رسیدند. در انتهای ماه دهم، هنوز هم نمی تونیم تغییرات قابل توجهی را در زندگی شان ببینیم. وقتی به انتهای ماه هجدهم می رسیم، تفاوت های جزیی ولی قابل اندازه گیری در این سه دوست ظاهر می شود.
ولی حدود ماه بیست و پنجم، تفاوت های آشکار و واقعا قابل اندازه گیری نمایان شدند. در انتهای ماه بیست و هفتم، تفاوت های بزرگ و فاحشی بین آن ها وجود دارد و در ماه سی و یکم، تغییرات و تفاوت های آن ها تکان دهنده است و شگفت انگیز. حالا براد چاق است، در حالی که اسکات آراسته و خوش اندام محسوب می شود. اسکات به سادگی و فقط با کم کردن ۱۲۵ کالری از برنامه روزانه اش، ۳۳ پوند (۱۵ کیلوگرم) از وزن اش کم کرده است !
۳۱ ماه = ۹۴۰ روز
۹۴۰ روز * ۱۲۵ کالری / روز = ۱۱۷۵۰۰ کالری کمتر
۱۱۷۵۰۰ کالری کمتر * ۱ پوند / ۳۵۰۰ کالری = ۳۳/۵ پوند !
براد در همان بازه زمانی، روزانه فقط ۱۲۵ کالری بیشتر مصرف کرده بود و ۳۳/۵ پوند به وزنش اضافه شده بود. حالا او ۶۷ پوند بیش تر از اسکات وزن دارد! ولی تفاوت بین آنها به مراتب مهم تر از وزن شان بود.
اسکات تقریبا هزار ساعت از وقت اش را در خواندن کتاب های خوب و گوش دادن به فایل های صوتی پیشرفت شخصی سرمایه گذاری کرده بود و با به کار بستن دانشی که به دست آورده بود، ترفیع شغلی گرفته بود و حقوق اش هم بیشتر شده بود. بهتر از همه این ها این که زندگی زناشویی اش هم بهتر شده بود و روابطی گرم و صمیمانه با همسرش داشت.
براد چطور ؟ از کارش ناراضی بود و زندگی زناشویی اش هم پر از مشکلات بود و در معرض خطر. و لری ؟ تقریبا همان جایی بود که دو سال و نیم پیش هم در آنجا قرار داشت، جز این که حالا از زندگی، بیشتر شکایت می کرد.
در این کتاب البته به داستان خرگوش و لاک پشت هم اشاره شده بود اما از آنجا که این داستان به دنیای واقعی زندگی انسان ها اشاره دارد تاثیر بهتر و بیشتری می تواند داشته باشد. اثر مرکب معجزه آسا به نظر می رسد! شبیه جادوست یا جهشی کوانتومی بعد از گذشت سی و یک ماه (یا سی و یک سال)، شخصی که ماهیت مثبت اثر مرکب را به کار می گیرد، مثل کسی به نظر می رسد که یک شبه به موفقیت رسیده است. در واقع، موفقیت عمیق او نتیجه انتخاب های کوچک و هوشمندانه ای است که در طول زمان و با پایداری انجام شده است.
سخن پایانی
موفقیت فرمول و رازی ندارد که بتوانید با استفاده از آن یک شبه به موفقیت برسید، اگر چنین طرز فکری دارید حتما آن را تغییر داده و از قدرت اثر مرکب استفاده کنید. آهسته پیومدن مسیر موفقیت از خسته شدن احتمالی در اواسط راه جلوگیری می کند و به شما انگیزه لازم برای رسیدن به مقصد را می دهد. از این روش به ظاهر ساده اما بسیار مفید در زندگی و کسب و کار خود استفاده کنید تا در آینده نتایج فوق العاده آن را مشاهده کنید.
برگرفته شده از کتاب «اثر مرکب» نوشته دارن هاردی
وقتی عنوان رو دیدم که زدید رسیدن به موفقیت در یک روز با خودم گفتم حتما باز هم یک مطلب به درد نخور هست، اما پس از خوندن محتوا نظرم به کل عوض شد. سطح علمی سایتتون واقعا بالا و کاربردی هست – با آرزوی موفقیت
ممنونم، شما لطف دارید.