افزایش کیفیت زندگی و به سرانجام رساندن کارها از خواستههای هر فردی در این کره خاکی است. اما تقریبا همهی ما در باورها و الگوهای عاطفی محدود کننده خودمان گیر کردهایم. عادتهایی را در خود به وجود آوردهایم که احساس ناامیدی، نگرانی و افسردگی را تقویت میکنند. در نتیجه این عادتهای منفی ما را از انجام کاری که قادر به آن هستیم باز میدارند.
گاهی اوقات نمیتوان بر روی رخدادهای زندگی کنترل داشت، بدین جهت بهتر است که برای چنین مواقعی نوع برخوردمان با آن رخدادها را کنترل کنیم. برای مثال، از دست دادن شغل، سلامتی و یا کسی که دوستاش داریم از جمله مواردی هستند که باعث بروز استرس میشوند. در صورتی که نتوانیم این نوع موقعیتهای استرسزا را مدیریت کنیم، آنها ما را از بین خواهند برد.
اما استرس، عصبانیت و ناراحتی احساسهای واقعی نیستند، بلکه به دلیل چیزهایی که ما واقعی می پنداریم به وجود میآیند. البته، چیزهای وحشتناکی که اتفاق میافتند، واقعی هستند. اما سوال اصلی این است که، چگونه به آنها اجازه می دهید که مسیر زندگیتان را مشخص کنند؟ آیا اجازه می دهید که شما را از پا در آورند و یا از آنها به عنوان محرکهای انرژیزا برای ادامه مسیر زندگی استفاده میکنید؟
تمام اینها برای این است که به رخدادها و تجربیات زندگی چگونه معنا میبخشید. چراکه وقتی به چیزها معانی جدید بدهید، چشم انداز جدیدی پیدا خواهید کرد که در نهایت منجر به زندگی جدید خواهد شد.
داستانهایی که به خودمان می گوییم
ما در مورد رویدادها و تجربیات زندگیمان به صورت ناخودآگاه تصمیم میگیریم که چه معنایی دارند؛ و این کار را همیشه انجام میدهیم، در حالی که شاید از این موضوع آگاه نباشیم.
رکود اقتصادی را در نظر بگیرید، در چنین شرایطی ممکن است شخصی اینگونه تفسیر کند که «کسب و کار ما نابود خواهد شد»، و شخصی دیگر بگویید «در چنین شرایطی باید سختتر کار کنیم و به دنبال روشهای خلاقانه و جدید باشیم.»
نتیجه چنین الگوی فکری برای هر یک از این افراد فکر میکنید چه خواهد بود؟ خیلی متفاوت، درست است؟ اکنون باید برای شما هم آشکار شده باشد که چرا یک اتفاق یکسان میتواند نتایج و احساسات متفاوتی را در افراد به همراه داشته باشد. تمام این نتایج وابسته به نوع نگرشی است که ما داریم.
تغییر توقعات به قدردانی
شما تنها فردی نیستید که برداشتهای نامناسب برای خود انتخاب میکنید. زمانی که میتوانستیم شاد باشیم به خودمان داستانهایی گفتهایم که حس بدبخت بودن داشته باشیم. ما به طور مداوم خودمان را ناراحت، نگران، مضطرب، مقصر و گناهکار جلوه میدهیم. چرا؟ چون به این کار عادت کردهایم.
ذهن شما به صورت بیولوژیکی به دنبال چیزهایی است که ممکن است از دست بدهید و یا هرگز بدست نیاورید. بنابراین لازم است که کنترل آگاهانهای بر روی برداشتهایی که میکنید، داشته باشید.
راز این کار در تغییر توقعات به قدردانی میباشد. به محض اینکه این کار را انجام دهید زندگی شما تغییر خواهد کرد. و اگر این کار را ادامه دهید، زندگیتان برای همیشه تغییر خواهد کرد.
بدست گرفتن کنترل
انتخاب با شماست. میخواهید بر روی چه چیز تمرکز کنید؟ چه داستانهایی میخواهید مسیر زندگیتان را مشخص کنند؟ تعیین این موضوع کاملا به خود شما بستگی دارد و در حال حاضر همین یک قدرتی که دارید میتواند هر چیزی را برایتان عوض کند.
شما خودتان تنها مانع رسیدن به خواستههایتان هستید. تنها چیزی که جلوی خوشحالی که لایق آن هستید را میگیرد داستانهایی است که خودتان انتخاب کردهاید. اما اگر به یک باور جدید روی بیاورید چه خواهد شد؟ فرض کنید به جای اینکه همه چیز مانند یک سد که مانع شما میشدند جای خود را به محرکهای انگیزشی دهند؛ آن موقع زندگی شما چطور خواهد بود؟
چنین چیزی دور از دسترس نیست، کافیست که اجازه ندهید عوامل بیرونی کنترل زندگی شما را در اختیار بگیرند. برای انجام این کار هم لازم است که به وقایع زندگیتان معانی بهتری بدهید تا هر اتفاقی که پیش آمد بتوانید از آن برای رشد و پیشرفت بهره ببرید. بدین طریق از بندهای منع کننده رها شده و میتوانید آزادانه زندگی کنید.
مقاله ارزشمندی بود خیلی ممنونم