چرا برای کارآفرینی اشتیاق کافی نیست؟
در این مقاله می خواهیم به شما توضیح دهیم که چرا اشتیاق به تنهایی نمی تواند برای کارآفرینی کافی باشد. هرچند اشتیاق برای کارآفرینی عامل موثر و مفیدی است، اما کافی نیست.
مدتی پیش فردی نزد من آمد و گفت با یک میلیارد تومان سرمایه می خواهد فعالیتی تولیدی را در قالب یک برند جدید و در صنعت غذایی آغاز کند. آن فرد توقع داشت که من همراهی بی چون و چرایی با ایده او داشته باشم و وقتی بی اشتیاقی من را دید، برایش سوال شد که چرا به پی گیری ایده اش تشویق نکرده ام.
با کمی ضرب و تقسیم به او نشان دادم یک میلیارد تومان سرمایه فقط می تواند برای او فضای کارخانه به وجود بیاورد و برای بقیه موارد، بدون هیچ بودجه ای نمی تواند کاری را از پیش ببرد. شاید این حجم از سرمایه گذاری به درد ایجاد یک رستوران بخورد که با حداقل 400 میلیون تومان فضایی اجاره خواهد شد و با 200-300 میلیون تومان، آن رستوران تجهیز خواهد شد و بقیه پول هم صرف تبلیغات در بیلبورد و رسانه های تبلیغاتی دیگر می شود و در این صورت احتمال موفقیت تا حد قابل توجهی افزایش خواهد یافت.
وقتی در صنعت غذا، برخی فعالان این بازار با عددهای 10-12 میلیاردی در بخش پروموشن و تبلیغات، کار را پیش می برند، آیا می توان با سرمایه یک میلیارد تومانی، کار را جلو برد و انتظار موفقیت داشت؟ آیا این مصداق بارز اتلاف سرمایه و وقت نیست؟
از این نمونه ها در فضای کسب و کار امروز ایران، کم نیستند. اشخاصی که صرفا می خواهند با انگیزه های آن چنانی و در شکل کارآفرینی قدم در صنایعی بگذارند که به شکل فردی و در قالب سرمایه های بسیار کوچک، امکان پذیر نیست. نتیجه چنین اقداماتی هم مشخص است و تبعاتی خواهد داشت که صرفا از حوزه مالی و تجاری فراتر می رود و دامن خانواده ها را می گیرد و آسیب های چشمگیری پدید می آورد.
معمولا در مواجه با چنین صورت مساله ای دو رویکرد در پیش گرفته می شود.
نسخت اینکه سراغ وام های بانکی می روند و می خواهند که از این طریق تامین سرمایه کنند که این خود، ورطهای خطرناک تر است. آیا کسب و کار شما می تواند از عهده بهره های نجومی بانک بربیاید؟ آمارها نشان می دهد که در مورد خیلی از کسب و کارها چنین اتفاقی نیفتاده است و احتمالش زیاد است که در مورد شما هم چنین اتفاقی بیفتد. بسیاری از فعالان صنایع مختلف به خاطر استفاده بی مهابا از اعتبارات بانکی، الان با مشکلات عمیقی دست و پنجه نرم می کنند و رکود را بر آن صنابع، حاکم کرده اند.
در مورد دوم، معمولا سراغ این نکته می روند که دولت باید از این سرمایه ها حمایت کند که این هم در ادامه همان موضوع اول است. منتها این بار با بهره هایی در نرخ حمایتی. این هم تصور اشتباهی است که از تولت توقع می رود. چرا در شرایطی که بسیاری از زیرساختهای کشور نیاز به سرمایه گذاری برای توسعه دارند تا همه از آن بهرهمند شوند، این پول در اختیار کسانی قرار گیرد که معلوم نیست در این زمینه چه کار خواهند کرد و چه زیان هایی را به سرمایه عمومی وارد می کنند؟
به گمانم نقش دولت در این حیطه به صورت دیگری تعریف شود. وزارت صنعت باید بحث تعیین صلاحیت آنهایی را که خواهان ورود به این صنابع هستند، مورد بازبینی قرار دهد. تصمیمات اشتباه کسانی که می خواهند در یک حیطه بزرگ صنعتی فعالیت کنند، صرفا دامان خودشان را نخواهد گرفت. فقط کارگرانی را تصور کنید که بنا به تصمیم این افراد به استخدام در آمدهاند و حالا به صورت بیکار از پولی که روی آن برای اداره زندگی خود حساب کرده بودند، محروم می شوند و این، تبعات تلخی را در خانوادههای اینان به وجود خواهد آورد.
دولت باید با تعریف و تدوین استانداردهای حرفه ای، جلوی این گونه اقدامات اشتباه را بگیرد و مسیر صحیحی را پیش روی مشتاقان حوزه کارآفرینی بگذارد. در کنار این مساله می توان از تجمیع سرمایه های افراد در قالب تیم های سرمایه گذاری و تیم های کارآفرینی سخن گفت که خود مبحث آموزشی جداگانهای را می طلبد و تحت عنوان «تیم سازی در کسب و کار» و «مدیریت ریسک» قابل پیگیری است و توسط اساتید فن تدریس می شود و در دسترس است.
یادداشتی از مهدی حمزهای، کارآفرین | مجله خلاقیت